اعتراف می کنم که بی کمک تو نمی توانم اما تو کجا و ما کجا .
در تنهائی خود تورا تصور می کنم که سلاح و مرکب آماده ظهور هستی اما یاران کجایند ؟
من می خواهم یار تو باشم تو بگو چگونه ؟گریه کنم ، فریاد بزنم ، ناله کنم ، نمیدانم
یارانت را چگونه بشناسم و با آنان در مورد تو درد دل کنم
ای امام من میخواهم بدانی من تورا بی آنکه خود بخواهم گم کرده ام و حالا این من بیچاره و این تو که بویت سر تاسر عالم را پر کرده ، گمراهی سخت است ، سخت است ولایت داشتن و ندیدنت تورا می خواهم تو را و تمام پدارنت را میخواهم زنده باشم با تو و نه بی تو چه کنم تو بگو ؟
به من جواب می دهی اما آیا من میشنوم ؟ امیدوارم امیدوار...